بندگان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

 

روزگاری من دبیرکل حزبی بودم

رهبر وند و گروهان فشیزمی بودم

عقل و دین باخته دیوانه چوکی بودم

بسته سلسله قدرت و باندی بودم

 

اندر آن وند بغیر از من و دل بند نبود

یک تبه کار از آن جمله که هستند نبود

 

حالیا من به  جهنم چه عذابی دارم

ز زقوم و گوشت اعضایم کبابی دارم

جگرم گشت لحیم از شربت آب حمیم

بیخ شیطان رجیم حال خرابی دارم

 

شرح این آتش جانسوز نگفتن تاکی؟

سوختم سوختم این راز نهفتن تاکی؟

 

آن شفیعی که برایم سر آدم می پخت

چپن از پوست رقیبان و کلاهم می دوخت

اینک آن بنده بود پیش خودم ای مردم

آنکه از خاطر من عالم و آدم می سوخت

 

اول آن کس که بیامد به پیشم او بود

با وفایی که همی بود به کیشم او بود

 

به خلیلی برسانید پیام ای یاران

توفرستادی مرا پیش همان طلابان

که شوی رهبر وندی که برایش کردم

دین و دنیای خودم خرج و نمودم قربان

 

شرح این آتش جانسوز نگفتن تاکی

سوختم سوختم این راز نهفتن تاکی

 

به محقق برسانید پیام ای مردم

که بکن خدمت گلبدًین و ژنرال دوستم

یا برو خدمت سیاف  و بشو مزدورش

نا خلف باشی اگر در بروی از امرُم