ای­کاش این خونریزی­های جنون­آمیز به تفنگ­به­دستان دو طرف محدود می­شد! آتش این فتنه­ها و آفت­ها، بیش از تفنگداران، دامن مردم بی­پناه و بی­سلاح را گرفت و مسابقة پشتون­کشی و هزاره­کشی، دستگیری و اختطاف هزاره و پشتون، سرقت و تاراج دارایی­های طرفین و تجاوز به نوامیس همدیگر را در راسته­ها و کوچه­های خون آلود و ماتم زد? کابلبه دنبال داشت.

خصومت و خشونت تا آنجا پیش رفت که حتی چشمان جوالی هزاره به جرم هزاره بودن کشیده شد و گدای پشتون به جرم پشتون بودن با تیغ بر چه تکه تکه گشت. استاد مزاری خود در توصیف آن روزهای سیاه چنین می­گوید:

«تا یک مدت زمان کوتاهی هیچ هزاره در مناطق پشتون­نشین رفته نمی­توانست و هیچ پشتون در مناطق هزاره نشین آمده نمی­توانست ... ». ([17])

استاد زاهدی نیز در این خصوص چنین می­گوید:

«جنگ اخیر در کابل هر چند عنوان نبرد در بین دو گروه حزب وحدت اسلامی و اتحاد اسلامی را داشت؛ اما واقعیت امر غیر از این بود. حقیقت این بود که جنگ اخیر یک جنگ تمام عیار در بین نیروهای پشتون و نیروهای هزاره بود. همة نیروهای پشتون در این جنگ سهم گرفتند و حتی نیروهای پشتون که در جمعیت اسلامی عضویت داشتند ...». ([18])

امروزه در بسیاری از نقاط جهان مانند یوگسلاوی سابق، اوگاندا، و ... کسانی را که دست به چنین جنایات ضد بشری آلوده­اند و خود هم اعتراف می­کنند که هیچ دلیل معقولی برای این خونریزی وجواد نداشته است؛ به اتهام "جنایت علیه بشریت" و "ارتکاب جنایت جنگی" به پای میز عدالت در دادگاه­های جنایات جنگی می­کشانند؛ اما در کشور بلازد? ما تلاش می­شود تا از این عناصر، موجودات مقدس و قابل ستایش تراشیده شود و تاریخ ملت افغانستان به بت خان? این جرثومه­های فتنه و فساد مبدل گردد.

یکی از برکات و حسناتِ پرشمار این جنگ !

اگر آماری از تلفات، خسارات، جنایات و تجاوزات این خونریزی­های دنباله­دار تهیه می­گردید و در کنار اعترافات فوق، قرار داده می­شد، آنوقت می­توانستیم به میزان حماقت رهبران جنگ­طلب پی­ببریم. متأسفانه چنین آماری در دست نیست. فقط به یک نمونه بسیار کوچک از دستاوردهای این جنگ­ها برای مردم کابل توجه کنید: نشریه «پیام زن» ارگان جمعیت انقلابی زنان افغانستان می­نویسد:

«در سال 1373 در اثر جنگ­های وحشیانه حزب وحدت و سیاف در منطقه افشار، پرورشگاهی در "خوشحال خان مینه" صدمه شدید دید. در این پرورشگاه حدود 5000 یتیم وجود داشت که از آن جمله صرف 40 نفرشان بدست دولت افتاد و متباقی همه را وحشیان جهادی حزب وحدت و برادران جهادی شان به قتل رساندند و یا اختطاف نموده و برای خوشگذرانی و تجاوز جنسی به قرارگاه خویش بردند.» ([19])

در میان اهالی کابل چنین شایع بود که سنگرداران عزت و شرف! حزب وحدت پس از مدت­ها استفادة جنسی از این کودکان معصوم و یتیم، آن­ها و پرورشگاه را به پسرخاله­های گلیم­جم شان یعنی نیروهای دوستم فروختند تا محفل خوشگذرانی بوله­ها  هم گرم باشد.

جنگ علیه اتحاد چگونه "مقاومت عدالتخواهانه" بود؟

اینک جا دارد که از مشتاقان و مبلغّان رهبر شهید قوم و جبهة عدالت­خواهی پرسیده شود که با وجود تصریحات استاد مزاری و نیز نمایندة حزب وحدت در مذاکرات صلح مبنی بر اینکه هیچ موضوعِ مورد اختلاف میان وحدت و اتحاد وجود نداشته است؛ با این­ وجود شما چگونه جنگ­های جنون­آمیز علیه جریانه مذکور را جبهة عدالت­خواهی و مقاومت عادلانة سیاسی می­نامید؟­ به تصریح استاد مزاری، اتحاد اسلامی و سیّاف، نه حکومت بود که حقوق هزاره­ها را غصب کرده باشد و نه کدام سابقه­ی عداوت و خصومتی میان وحدت و اتحاد وجود داشت. با اینحال، جنگ بی­دلیل و جنون­آمیز علیه چنین جریانی چگونه «مقاومت عادلانة سیاسی» نامیده می­شود؟

آیا تهاجم به یتیم­خانه و تعرض جنسی به کودکان یتیم و بینوا، «جبهة عدالت­خواهی و سنگرهای عزت و شرف مردم» نام دارد؟ اتحاد اسلامی و آقای سیّاف چه چیزی را در انحصار خود گرفته بود تا جنگ علیه او «جبهة ضد انحصار» و مبارزه با فاشیزم نامیده شود؟

آنکه اندیشة انحصار و تمامت­خواهی را در سر و پرچم آن را رسماً به دوش داشت (حکمتیار و حزب اسلامی)، شما و پیامبر بی­جبرئیل­تان از مریدان آن «قائد انقلاب» بودید؛ اما اتحاد که مانند حزب وحدت، سهم و جایگاه خود را در قدرت مطالبه می­کرد (نه انحصار تمام قدرت را) شما علیه او جبهة عدالت­خواهی و ضد انحصار بر پا کردید! حالا شما در جبهة فاشیزم و انحصار و پیش­مرگ فاشیست­ها و تمامت­خواهان  بودید یا در جبهة ضد فاشیزم و انحصار؟

جنگ با شورای نظار و جمعیت اسلامی  

وحدت و اتحاد هنوز شمشیر نفاق و عناد را غلاف نکرده بودند که اینبار تفنگداران شیفتة جنگ استاد مزاری، علیه متحد دیرین و پیشین خود، جمعیت اسلامی و شورای نظار، داخل معرکه و زور آزمائی گردیدند. این بزکشی مانند مورد قبلی، به خصومت دنباله­دار و جنون­آمیزی مبدل گشت و تا واپسین لحظات حیات استاد مزاری، هر از چند گاهی آتش جنگ میان طرفین زبانه می­کشید.

علت بروز جنگ به روایت استاد مزاری

حال دلایل و انگیزه­های این خونریزی چه بوده است، باز به سخن استاد مزاری رجوع می­کنیم و نحوه آغاز اولین جنگ را از زبان ایشان می­شنویم:

«قبلاً ما با جمعیت اسلامی هیچگونه روابط خصمانه نداشتیم، ولی متأسفانه در یک سال گذشته وقتی که شورای نظار با فرقه 80 [نیروی فرقه اسماعیلیه] درگیر شد، در جریان آمدن سید منصور که تعدادی از نیروهای فرقه 80 در میدان هوایی رفته بودند، در برگشت وقتی شورای نظار با آنها درگیر شد، از اینکه پیروان سید منصور آقا از ملیت هزاره بودند و حزب وحدت هم اکثریت شان از ملیت هزاره است، این درگیری فرقه 80 کشانده شد به درگیری میان حزب وحدت و شورای نظار ...». ([20])

این سخنان استاد مزاری، انسان را به یاد فکاهی معروفی می­اندازد که می­گوید: «دو نفر مشغول درگیری و زد و خورد بودند که شخص سومی از دور آن­ها را دید و فوراً ندا داد: "جنگ را تمام نکنید که من هم برسم". دوان دوان خود را به صحنه درگیری رساند و بی­خبر از علت دعوا، آستین­ها را بالا زد و داخل معرکه گردید». در جنگ مورد بحث ماهم حزب وحدت، حالت آن شخص سوم را داشته است.

بررسی دلایل و عوامل حقیقی جنگ­های دولت ربانی و شورای نظار با استاد مزاری از موضوع این نوشتار خارج است؛ ولی در عین حال تذکر نکته­ای در این خصوص بسیار ضروری به نظر می رسد:

مطالبات شیعیان و موقف دولت ربانی

استاد مزاری و رهروانش، پیوسته و مصرانه این ادعا را عنوان می­کردند و می­کنند که حکومت ربانی یک دستگاه فاشیستی و انحصار­طلب است و حاضر نیست حقوق شیعیان و جایگاه آنان را در منظومة قدرت در نظر بگیرد. بنابراین، جنگ حزب وحدت با این دولت، جنگی حق­طلبانه و عدالت­خواهانه است و به همین خاطر این بزکشی­های بیهوده را «مقاومت عادلانه سیاسی» و «جبهه عدالت­خواهی و ضد انحصار» نامیدند. این داعیه و ادعا، چقدر از حقیقت بهره داشت؟ آیا واقعاً ربانی در پی حذف و طرد دیگران بود یا این ادعا، لفاف? موهوم و توجیه مذموم برای ستیزه­جویی­ها و رقابت­های کور حزبی و تباری بود؟

برای یافتن پاسخ این سئوال نخست باید ببینیم و بدانیم که خواسته­ها و مطالبات شیعیان و هزاره­ها چه بود و موقف دولت ربانی در برابر آن­ها چگونه بود؟

استاد مزاری در یکی از سخنرانی­های خود، مطالبات جامعة هزاره و شیعه را چنین بر می­شمارد:«ما ... سه چیز در این مملکت در آینده می­خواهیم: یکی رسمیت مذهب ما و دیگر اینکه تشکیلات [اداری] گذشته ظالمانه بوده و باید تغییر کند. سوم اینکه شیعه در تصمیم­گیری شریک باشد». ([21])

1ـ سهم­گیری متناسب در قدرت و حکومت:

بر اساس گفتة فوق از استاد مزاری، یکی از خواسته­ها و مطالبات مهم شیعیان، سهم­گیری متناسب و متوازن در ساختار سیاسی و حکومتی بود. در این خصوص، فقط به رویه و موقف حکومت ربانی در یک مقطع زمانی نظر می­اندازیم:

خوب به یاد داریم که اوایل روی کار آمدن استاد ربانی، حزب وحدت جهت اشتراک در دولت با ایشان به توافق دست یافت. بر اساس این موافقه، قرار بود سه وزارتخانه به حزب وحدت سپرده شود. در همین زمان، سه وزارتخانه دیگر در اختیار حرکت اسلامی بود. دو نفر دیگر از شخصیت­های جامع? شیعه (آقای لولنجی و ... ) وزیر مشاور بودند. حاجی سلیمان یاری از شخصیت­های جامع? شیعه و هزاره از طرف جبهه نجات، سمت وزارت (مواد غذایی و صنایع خفیفه) داشت که مجموع اینها می شود 9 وزیر. یک معاونت ریاست جمهوری، معاونت صدرات عظمی، دو معاونت وزارت دفاع (ستر جنرال سید حسن معاون اول و تورنجنرال سید اشراق حسینی معاونت سیاسی) ریاست بانک مرکزی و ریاست دانشگاه کابل نیز به شیعیان تعلق داشت.

توافقنام? مذکور میان طرفین به امضا رسید و حزب وحدت هم وزرای خود را معرفی کرد؛ اما بنا به دلایلی که جای بحث آن نیست این توافق نامه عملی نگردید.

حال باید پرسید: آیا نُه وزارتخانه به اضاف? پست­های مهم دیگر در یک کابینة بیست و چند نفری، مگر سهم مناسبی نیست؟ ما همیشه فریاد کرده­ایم که یک چهارم جمعیت افغانستان هستیم و به همین میزان سهم می­خواهیم. آیا آنچه را استاد ربانی برای ما قائل شده بود مگر یک چهارم نبود؟ این در حالی بود که استاد مزاری در کابینة حکمتیار که قرار بود بر اساس توافقنامه جلال آباد تشکیل شود به دو وزارت مالیه و تجارت بسنده کرده بود.

صد البته هیچگاه مدعی نیستیم که دولت ربانی مصباح عدالت در شبستان بی­عدالتی­ها و حق­کشی­های افغانستان بود و حقوق جامعة شیعه و مردم هزاره را به طور کامل و شایسته در نظر می­گرفت؛ ولی این ادعا را داریم که دولت­های مجددی و ربانی، معتدل­ترین مجموعه­ها وگزینه­ها در میان مجموعه­های مدعی قدرت و حکومت بودند و مشکلات جامعه شیعه با آنان از طریق مفاهمه و مدارا قابل حل بود و نیازی به آنهمه خصومت و خونریزی نبود.

2ـ رسمیت مذهب جعفری :

خواست? دیگر شیعیان، رسمیت یافتن مذهب جعفری در قانون اساسی افغانستان بود که در این رابطه نیز در توافقنامه حزب وحدت و جمعیت اسلامی،آقای ربانی پذیرفت که از نظر تنظیم جمعیت اسلامی، فقه جعفری رسمیت دارد و تعهد سپرد که در تدوین قانون اساسی نیز جمعیت اسلامی از این موضوع حمایت کند. استاد مزاری در این رابطه می­گوید:

«آقای ربانی، با ما توافق کرد که از نظر تنظیم جمعیت، فقه جعفری رسمیت دارد و در قانون اساسی هم از این موضوع، جمعیت اسلامی حمایت کند». ([22])

3ـ تعدیل و اصلاح واحدهای اداری:

از دیگر خواسته­های شیعیان، اصلاح ساختار اداری و تقسیمات ملکی سابق ولایات و ولسوالی­ها و تنظیم و تعدیل آنها بر اساس معیار نفوس بود. در این خصوص نیز دولت ربانی این خواست? شیعیان را در شعار و عمل برآورده ساخت. اولاً این موضوع در توافقنامة هشت ماده­ای حزب وحدت و جمعیت به صراحت آمده بود؛ ثانیاً در عمل نیز شخص سید محمدهادی مسئول کمیسیون سیاسی حرکت اسلامی، فرمان اصلاح ساختار اداری هزاره­جات و تقسیمات جدید ملکی آن را بر اساس هر 25 هزار نفوس یک ولسوالی، از شخص رئیس دولت (ربانی) گرفت و مراحل قانونی آن را در صدارت عظمی و وزارت داخله گذراند و برای تطبیق آن به هزاره جات رفت. ایشان (آقای هادی) اکنون، حیّ و حاضرند و جویندگان حقیقت می­توانند این موضوع را از ایشان جویا شوند.

با توجه به آنچه گفته آمدیم، داعی? حق­طلبی، شکستن انحصار و مبارزه با فاشیزم پنجشیری ادعایی بیش نبود. اگر آقای ربانی کاخ ریاست جمهوری را هم برای استاد مزاری تخلیه می­کرد، باز برای ایشان مزه نداشت؛ چون به زور تفنگ گرفته نشده بود و قهرمانی و حق­طلبی او را انعکاس نمی­داد و از ایشان چهرة «اسطوره­ای» و «افسانه­ای» نمی­ساخت. حتماً به ربانی می­گفت: این قبول نیست، برو در کاخ سنگر بگیر تا من با قشون بیایم و آنجا را فتح کنم.

 استاد مزاری در پی احقاق حقوق هزاره­ها به معنای دقیق کلمه نبود؛ بلکه آن حقوقی را می­خواست که خودش گرفته باشد و از طریق جنگ و زوزآرمایی هم گرفته باشد؛ تا او را به حیث چهرة حق­خواه و مدافع حقوق هزاره­ها  جلوه دهد. او بیش از اینکه در پی «حقوق» و احیای «هویت» هزاره­ها باشد، در پی «اسطوره ساختن» و «بابه تراشیدن» خود بود.