جنگ با فرقه 70 ژنرال مؤمن 

 

در حالی که فضای خصومت و حالت جنگی و آماده­باش همچنان میان قوت­های حزب وحدت از یکسو و شورای نظار و اتحاد اسلامی از جانب دیگر برقرار بود و هر از گاهی شعله­های جنگ از گوشه­ و کنار پایتخت زبانه می­کشید؛ استاد مزاری جبهه سومی را در مقابل خود گشود و این بار علیه نیروهای فرقه 70 ژنرال مؤمن وابسته به جنبش شمال، وارد جنگ گردید. در این درگیری حزب وحدت پیروزی­های چشم­گیری هم به دست آورد و دارالامان، حوزه پنج و مناطق دیگری را از چنگ طرف مقابل بیرون آورد.

حال، حزب وحدت و فرقه هفتاد چه چیزی ناتقسیم داشت و فرقه مذکور کدام حقی را بلعیده بود و چه چیزی را در انحصار گرفته بود تا جنگ علیه او «مقاومت عادلانه سیاسی» نامیده شود، معلوم نیست. از معدود مواردی که استاد مزاری خود اعتراف می­کند که جنگ را ما آغاز کردیم، یکی همین مورد است و دیگری غائله 23 سنبله. به سخنان استاد مزاری توجه کنید:

«اینجا بود که تنها جنگی را که ما تصمیم گرفته بودیم وارد عمل شویم، جنگ دارالامان بود و هیچ راه دیگری برای ما نبود». ([23]

به پیشواز جنگ با طالبان در غزنی 

در برابر گروه نوظهور طالبان نیز استاد مزاری، از مشی مشت­آهنین و ابزار نیزه و برچه، بهره گرفت. در حالی که اکثر تنظیم­ها و قوت­های مقتدر و مؤثر از رویارویی مستقیم با طالبان پرهیز می­کردند، حزب وحدت (در اوائل زمستان 73) برای جنگ و رویارویی در غزنی به استقبال طالبان رفت. استاد مزاری قوماندان شفیع و حاجی امینی قوماندان فرقه 96 حزب وحدت را به سرکردگی تعدادی از نیروها برای جنگ با طالبان به غزنی فرستاد؛ اما اینان در برابر هجوم سیل­آسای طالبان کاری از پیش نبردند و شکست خوردند. یکی از دلایل عمدة خشونت و خصومت طالبان در مواجهه با حزب وحدت و استاد مزاری در کابل ریشه در همین برخورد داشت. در این رابطه به بخشی از سخنان آیت الله فاضل توجه کنید:

«هیأت از طرف حزب وحدت اسلامی (جناح آقای اکبری) و حرکت اسلامی رفت با طالبان صحبت کرد و خواست این هیأت این بود که شما در غرب کابل وارد نشوید. اسلحه ما به دست مردم ما باقی بماند. این خواست ما بود. آنها هم قبول کردند که بلی ما حاضر هستیم و لکن یک شرط داریم، شرط ما این است که مزاری در غرب کابل نباشد، برای اینکه مزاری لشکر درست کرده و در غزنی [با طالبان] جنگیده است». ([24])

 جنگ با حرکت اسلامی  

در تداوم سیاست مشت آهنین و تاکتیک جنگ و تفنگ، نیروهای حزب وحدت که لباس هم? بیگانگان را آلوده به خون کرده بود، این بار علیه نیروهای حزبِ هم­مذهب، هم­خون و هم­کوچه­ی خود یعنی حرکت اسلامی نیز وارد جنگ گردیدند و در یک تهاجم غافلگیرانه، اکثر مراکز این حزب را در غرب کابل به تصرف در آوردند. برای اولین بار محلات شیعه نشین و کوچه­های خونبار غرب کابل، شاهد خونریزی بی­رحمانه و جنگ خانه به خان? قوت­های شیعی گردید. سخن بیشتر پیرامون این حادثه خونبار در فصل جداگانه­ای تحت عنوان «کالبد شکافی یک غائله» خواهد آمد. 

جنگ با رقبای درون حزبی 

سیاست ستیزه­جویانه و منطق جنگ و آتش زمانی به نقطة اوج خود دست یافت که استاد مزاری، پای جنگ را به درون خانه­ی خود کشید و علیه رقبای درون حزبی خود نیز دست به نیزه و برچه برد و اختلاف سلیقه وتفاوت نگرش را که در درون هر مجموعه و سازمان اجتناب ناپذیر است، با توپ و تانک پیوند داد و برای حل آن­ها سیل خون جاری ساخت. جنگ علیه دو جریان اخیر (حرکت اسلامی و رقبای درون حزبی) که از نابخشودنی­ترین خطاهای استاد مزاری بود، به طور ناگهانی و همزمان در 23 سنبله 73 اتفاق افتاد که تفصیل آن خواهد آمد.

 برخورد با مخالفان تز جنگ 

گواه دیگر بر اتخاذ تاکتیک تضاد و ستیز توسط استاد مزاری، موقف و برخورد ایشان با مخالفان تز جنگ در درون حزب وحدت بود. او چنان به خط­مشی تفنگ سالارانه و ملیتاریستی باورمند و پایبند بود که هر گونه شعار ضد جنگ به سرعت فشار خونش را بالا می­برد. هر کسی که در درون تشکیلات حزب وحدت از این همه بزکشی بیهوده و عبث، لب به شکوه و شکایت گشود و آن را ضایع? ملی، اسباب تباهی و خلاف صلح و صلاح کشور دانست؛ بلافاصله از سوی استاد مزاری و تروریست­های فرهنگی ـ تبلیغی­اش برچسب خیانت، مزدوری، جاسوسی، درباری، معامله­گر و خائن ملی زده شد.

اصولاً یکی از عوامل عمده­ای فروپاشی حزب وحدت و تقسیم آن به دو شاخه­ای جداگانه، ریشه در همین دو نوع نگرش جنگ­سالاری و جنگ­ستیزی داشت. گروهی از رهبران و کادرهای حزب وحدت با آن همه تاخت و تاز بی­لجام و ترک­تازی بی­مهار استاد مزاری مخالفت می­نمودند. این گروه بر این نظر و باور بودند که جنگ به طور کلی و مخصوصاً با دولت استاد ربانی به مصلحت ما نیست؛ زیرا اولاً این دولت متعلق به ملیت­های محکوم است؛ و ثانیاً بر فرض هم استاد مزاری و متحدانش موفق شوند و این دولت را سرنگون کنند، آنوقت نوبت حکومت و اِعمال قدرت به ما نمی­رسد؛ بلکه این چوگان بدست کسانی خواهد افتاد که خواهان انحصار فبیلوی و جامعه یک قطبی در افغانستان هستند و اصلاً برای ما حق حیات و زندگی قائل نیستند.

برخورد و پاسخ استاد مزاری و یارانش در برابر این تذکرات مشفقانه، حواله کردن خروارها اتهام، افترا، جنگ تبلیغی و ترور شخصیت آنها بود. این سخن که «با دولت نجنگیم، این دولت از ملیت­های محروم است و انحصار قومی چند قرنه را شکسته است» در نظر استاد مزاری و یاران شیفته جنگ او مساوی بود با خیانت و همدستی با دشمن و بلافاصله توفان مهیبی از جنگ روانی و شبیخون تبلیغی را در پی داشت. ضدیت با جنگ آنقدر فشار خون استاد مزاری را بالا می برد و آن قدر به تز حق­گیری از راه لوله تفنگ، پایدار و استوار بود که سرانجام علیه همین مخالفان جنگ در درون حزب وحدت، به توپ و تانک متوسل شد و برای بریدن گلوی آنان خنجر به دست گرفت و حزب وحدت را دو پارچه کرد.

گواهی مردِ شماره دوی حزب وحدت

بیایید در این مورد، شهادت کسی را بشنویم که وقتی فریاد «مزاری رهبر» را از زبان رهروانش در غرب کابل شنیده است، در حالی که به آرامی اشک شوق می­ریخته، اینطور گفته است: «اکنون اگر بمیرم دیگر آرزویی ندارم». این هم گواهی ایشان:

«من می­خواهم اینجا یک شهادت تاریخی بدهم. آقای استاد اکبری صادق­ترین و نزدیک­ترین دوست و یاور آقای شهید مزاری بود. در سال 1370 که کنگره حزب وحدت دایر شد، آقای استاد اکبری می­گفت: باید ریاست حزب به استاد مزاری سپرده شود ... با اصرار و کوشش آقای استاد اکبری، شهید مزاری به ریاست شورای مرکزی حزب وحدت انتخاب گردید ... آیا دشمنی شان به خاطر ریاست بود ؟ آقای استاد اکبری ریاست نمی­خواست و می­گفت من به معاونت استاد مزاری افتخار می­کنم، با بودن مزاری خود را کاندید نمی­کنم. پس اختلاف بر سر چه مسأله پیش آمد؟ من به عنوان کسی که با هر دو طرف ارتباط داشتم و هر دو طرف، من را قبول داشتند، برای شما می­گویم: اختلاف بر سر موضع­گیری بود. اختلاف بر سر این مسئله بود که با کدام حزب دوست باشیم و با کدام حزب دشمن باشیم.

آقای استاد مزاری می­گفت: باید با حزب اسلامی، دوست و متحد بود و با جمعیت اسلامی جنگید. دلیلش هم این بود که جمعیت اسلامی، آقای ربانی و مسعود برای ما حق کامل نمی­دهد. آقای استاد اکبری می­گفت: ما باید با جمعیت اسلامی و حزب اسلامی با هر دو جنگ نداشته باشیم، ما باید در بین حزب اسلامی و جمعیت اسلامی خیرخواهی کنیم. استاد اکبری می­گفت: جنگ با جمعیت اسلامی به نفع حزب وحدت، به نفع شیعه و هزاره نیست. اگر دولت آقای ربانی سقوط کند، ما جایش را نمی گیریم ... ». ([25]) 

اشتراک دزدانه در جنگ !

 گواه دیگر بر اشتیاق مفرط استاد مزاری به جنگ و انتخاب تاکتیک توپ و تفنگ، شرکت مخفیان? برخی از نیروهای ایشان در کودتای دوستم ـ حکمتیار علیه برهان الدین ربانی بود.

آقایان حکمتیار، دوستم و مزاری به طور سّری، تبانی و توافق کرده بودند که در یک اقدام هماهنگ و همزمان، حکومت آقای ربانی را براندازند. چند روز قبل از آغاز کودتا، همایون جریر از حزب اسلامی و ژنرال همایون فوزی از جنبش شمال به مقر استاد مزاری آمده، پلان کودتا و جزئیات طرح را با ایشان مورد بحث و رایزنی قرار داده بودند؛ بدون اینکه دیگر مسئولان حزب وحدت و اعضای شورای مرکزی از محتوای مذاکرات و توافقات و پلان کودتا مطلع شوند. بنابر برخی گفته­ها، توافقنامه­ای هم میان سه جانب به امضاء رسیده بود که بر اساس آن، پست ریاست جمهوری در دولت کودتایی آینده به حزب اسلامی، صدارت عظمی به حزب وحدت و وزارت دفاع به جنبش ملی ـ اسلامی می­رسید.

استاد مزاری در برابر شورای مرکزی

هنگامی که شعله­های جنگ در 11 جدی 72 زبانه کشید، شورای مرکزی حزب وحدت بلافاصله، جلسه اضطراری تشکیل داد. در اجلاس مذکور، بحث­های فشرده و پرتنشی پیرامون اشتراک و عدم اشتراک حزب وحدت در جنگ 11 جدی به میان کشیده شد. استاد مزاری و حواریون سازمانی­اش که خواستار بی­بهره نماندن از فیض عظیم! جنگ بودند، برای اشتراک در جنگ به موافقت­نامه حزب وحدت و حزب اسلامی استناد می­کردند که در آن به «دفاع مشترک بر اساس تصامیم مشترک» تأکیده شده بود. ولی بسیاری از اعضای واقع­بین و خیراندیش شورای مرکزی، خواستار پرهیز از جنگ و بی­طرفی حزب وحدت بودند. اینان در مقابل دسته اول، استدلال می­کردند که:

اولا ً: این جنگ دفاع نیست، بلکه تجاوز است.

ثانیا : ما ملزم به «دفاع بر اساس تصامیم مشترک» هستیم؛ در حالی که در اینجا، تصمیم یک جانبه حزب اسلامی است و با حزب وحدت مشورت نشده است؛ اگر احیاناً مشورت شده است با چه کسی ؟ و چرا شورای مرکزی در جریان امر قرار داده نشده است؟

ثالثاً: اگر ما موافقت­نامه با حزب اسلامی داریم، از آن طرف توافق­نامه با جمعیت اسلامی هم داریم که در آن به قطع خصومت و اجتناب از جنگ میان طرفین، تأکیده شده است.

پس از بحث­های داغ و حاد، سرانجام شورای مرکزی با اکثریت قاطع آراء، بی­طرفی حزب وحدت را تصویب و اعلام نمود. با این تصمیم شایسته و بایسته، غرب کابل که تا آن زمان نامش تداعی­کننده جنگ، مرگ و آتش بود، به آشیانه­ی صلح و مؤدت تبدیل شد. علاوه بر اینکه منطق? غرب کابل از فتنه جنگ در آن زمستان سوزان در امان ماند، این منطقه به مأمن و پناهگاه مردم جنگ زده سایر نواحی کابل نیز مبدل گردید.

ترک عادت موجب مرض است !

اما از آنجا که بر اساس یک ضرب المثل عامیانه «بچه­ی خاکخور را اگر دستش را بگیری، با دهان حمله می­کند» و «ترک عادت موجب مرض است» ؛ آقای مزاری نیز وقتی از اشتراک علنی و رسمی در جنگ محروم شد، برخی از نیروهایش را به صورت مخفیانه در صفوف نیروهای دوستم و حکمتیار فرستاد تا از فیض عظیم! جنگ و خونریزی محروم نشود و از دور هم که شده، دستی بر آتش داشته باشد. 230 نفر به قوماندانی ابوذر شولگر از فرقه 97 حزب وحدت و 70 نفر از غند پیاده شفیع، جمعا 300 نفر از نیروهای حزب وحدت در مناطق بالاحصار، تپه­مرنجان تا شوربازار، وارد جنگ به نفع حکمتیار شدند. ([26])

عجبا که بسیاری از این نیروهای انصار و پیشمرگ حکمتیار، هنگام بازگشت توسط قوماندان زرداد یکی از راهزنان معروف حزب اسلامی، کشته شدند. ([27])

با اینکه حزب وحدت به طور رسمی و علنی اعلام بی­طرفی کرده بود و بناءً هر گونه فتح و ظفر هم به نام حکمتیار و دوستم ختم می­شد، باز هم استاد مزاری جوانان هزاره را هیزم این آتش و قربانی مطامع قدرت طلبانه قائد انقلاب! (حکمتیار) ساخت.

استفاده از مردم به عنوان سپر انسانی در جنگ­ها

 به دلیل درگیری­های مکرّر و پایان­ناپذیر حزب وحدت با احزاب و اقوام گوناگون و محاصرة منطقة غرب کابل از چهار طرف، عرصه آنچنان بر مردم رنجدیده و جنگ­زدة آن سامان تنگ گردید که به ناچار گروه گروه دست به مهاجرت و ترک دار و دیار خود زدند. هزاره­های کابل ناگزیر گردیدند تا با پرداخت مبالغ زیاد به قاچاق­بران و عبور پرخطر از پسته­های احزاب مختلف، خود را به میدان­شهر برسانند و از آنجا رهسپار هزاره­جات، شمال و یا خارج از کشور گردند.

در این گیر و دار، استاد مزاری و حزب وحدت که این حرکتِ از روی استیصال و درماندگی مردم را مساوی با تعطیل شدن دکان حزب­داری و سیاست­بازی و کساد شدن سوپر مارکت هزاره­فروشی و هزاره­سواری خود تلقی می­کردند؛ با توسل به ابزارهای گوناگون تلاش کردند تا مانع مهاجرت مردم شوند و از آنان به عنوان سپر انسانی استفاده نمایند. در این خصوص به بخشی از سخنان استاد مزاری توجه کنید:

«صلاح تان نیست که کابل را ترک کنید... نه، سرنوشت تان اینجا گره خورده، خانة تان اینجاست، ناموس تان اینجاست. باید باشید. هر کس هم در این راه پول مصرف می­کند یا قاچاق­بری می­کند، بلافاصله در کمیسیون­های امنیت خبر دهید که مصمم است حزب وحدت دستگیر بکند». ([28])

«برای شما مردم می­گویم، یک بار دیگر هم گفتم کابل خانة شماست. غیر از کابل شما جایی ندارید که بروید. با تبلیغات دشمن، کابل را تخلیه نکنید. این خواست دشمن است». ([29])